سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 85 دی 14 , ساعت 3:27 عصر

آره اینجا سوژش ادبیات اما من الان دلم پر غصه است زیر فشار فکری و روحی و اینکه هیج کاری از دستم بر نمی آد دارم له می شم. یکی بهم بگه آخه من چه گناهی کردم که تازه خیر سرم بین اون جوونایی هستم که روم نشده تو خونه بخورم و بخوابم و کار واسم جور شد همه چیشو با کله قبول کردم حتی کسی نبود براش درد دل کنم وقتی اینجا به من توهین می شد و از بی سوادی رئیس هام که هیچ نبفهمن از کامپیوتر، بعضی موقع ها فقط همون صدای درونیم بود که با خودم درد دل می کردم و میگفتم اگه مشکلاتم رو به دلسوزم بگم که برام غصه می خوره و اگه به نامهربان ها بگم انگار که نگفتم و ...

بابا اسم غریبی توی زندگی نامه من بوده. نمی خوام ادعا کنم، اما من فقط از نعمت ... محروم نبودم. من سایه سنگین و وحشتناک یه نحسی به نام ... همیشه آزارم می داده. هنوزم وقتی فکر می کنم میبینم تنها اثر مثبت این قضیه فقط بخاطر ذرون محکم من بوده که از مادر و مادر مادر بزرگ (مادر پدر بزرگ مادریم) به ارث بردم.

عجیبه عکس امام همیشه جای پدرم بوده و شاید من با اون حرف میزدم و ... رو دیدم. و جای مادر بزرگ و پدر بزرگ



لیست کل یادداشت های این وبلاگ